جدول جو
جدول جو

معنی عقب زدن - جستجوی لغت در جدول جو

عقب زدن
(خَ / خیو اَ کَ دَ)
به پس راندن: عقب زدن اتومبیل و درشکه و غیره، در اصطلاح عامیانه، منصرف شدن از معامله و فسخ تصمیم کردن. توزدن. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
عقب زدن
سپختن پس زدن
تصویری از عقب زدن
تصویر عقب زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرب زدن
تصویر ضرب زدن
صدمه زدن، آسیب وارد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقه زدن
تصویر حقه زدن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن، کید آوردن، فریفتن، پشت هم اندازی کردن، نارو زدن، غدر داشتن، تنبل ساختن، نیرنگ ساختن، اورندیدن، غدر کردن، مکایدت کردن، مکر کردن، شید آوردن، ترفند کردن، غدر اندیشیدن، دستان آوردن، چپ رفتن، گربه شانه کردن، سالوسی کردن، تبندیدن، خدعه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوب زدن
تصویر چوب زدن
کسی را با چوب کتک زدن
کنایه از قیمت گذاشتن و به فروش رساندن اجناسی از طریق حراج، حراج کردن جنس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصا زدن
تصویر عصا زدن
در حال راه رفتن با عصا، ته عصا را بر زمین زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقم زدن
تصویر رقم زدن
نوشتن، نقاشی کردن
کنایه از مقدّر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلب زدن
تصویر قلب زدن
پول ناسره سکه زدن، تقلب کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ رَ/ رِ بَ تَ)
به قصدغارت خزینه ای یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری، راهی در زیرزمین تعبیه کردن و از آن راه مخفیانه به خزینه یا خانه یا حصار داخل شدن. مخفیانه و از زیرزمین به جائی رخنه کردن و بدانجا راه یافتن:
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.
خاقانی.
هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت
باک نکردم که صبح آفت نقاب شد.
خاقانی.
خیز در این سبز کوشک نقب زن از دود دل
درشکن از آه صبح سقف شبستان او.
خاقانی.
آن نظر که بنگرد این جزر و مد
او ز نحسی سوی سعدی نقب زد.
مولوی.
عاجزم در گره خویش گشودن صائب
من که نقب از مژه در سینۀ خارا زده ام.
صائب (آنندراج).
نقب در خانمان خفته زنند
دزد خالی بود ز بیداران.
؟
، منفذی و راه گذری در دل کوه یا در زیر زمین گشودن
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ مَ / مِ بَ سَ اَ تَ)
به دل آشوبه مبتلی شدن. استفراغ کردن. حال تهوع یافتن یا حال استفراغ داشتن. اشکوفه افتادن بر کسی، گاهی زنان برای نشان دادن انزجار و نفرت خود از چیزی گویند:عق زدم یا داشتم عق میزدم. (از فرهنگ لغات عامیانه). رجوع به عق و عق شدن و عق گرفتن و عق نشستن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقاب زدن
تصویر نقاب زدن
نقاب بچهره کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاب زدن
تصویر قاب زدن
ربودن بجلدی چیزی را با دست: سگ پای او را قاپ زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلب زدن
تصویر قلب زدن
ضرب کردن سکه ناسره، تقلب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقم زدن
تصویر نقم زدن
آهون زدن نقب زدن
فرهنگ لغت هوشیار
نگار زدن نقش کردننقاشی کردنتصویر کردن: خلیفه بفرمود تا بر منابر بغداد بنام طغرل بک خطبه کردند و نام او بر سکه دار الضرب نقش زدند. یا نقش زدن نغمه (پرده)، با آلت موسیقی نواختن آن را: مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد، نقش هر نغمه که زد راه بجایی دارد، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب زدن
تصویر غیب زدن
ناپدید شدن ویدا گشتن گم شدن ناپدید شدن: ناگهان غیبش زد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است تبگ زدن هماغوشی زنان و همسایی تبگ های خویش مالیدن دو زن شرم خود را به یکدیگر سحق مساحقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم زدن
تصویر علم زدن
نصب کردم علم برافراشتن بیرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقف زدن
تصویر سقف زدن
اشکوونیدن آشکوباندن تاکاندن تاک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبق زدن
تصویر تبق زدن
آماس اندام اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقه زدن
تصویر حقه زدن
کلک زدن نارو زدن فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
کتک زدن، قیمت گذاشتن و تقویم اجناس از طریق حراج. توضیح در موقع حراج شخصی که عهده دار فروش کالاست دو قطعه چوی را که در دست دارد بر هم می زند و آخرین بهای پیشنهاد شده را با صدای بلند اعلام می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقم زدن
تصویر رقم زدن
نگاشتن، تحریر کردن، نقش کردن نقاش، نویسنده و محرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عق زدن
تصویر عق زدن
به دل آشوبه مبتلا شدن، استفراغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرب زدن
تصویر ضرب زدن
ستور یا کسی را به بسیاری کار یا رفتار واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آهون زدن سوراخ کردن زمین. توضیح بریدن مجرای زیر زمینی برای رسیدن بمحلی که در آن قصد دستبرد (دزدیدن اموال بدر بردن زندانیان دزدیدن پهلوانان یا کشتن آنان) را دارند. این کار در داستانهای عامیانه ایران سخت رایج است و} عیاران {همواره برای رسیدن بمحل کار خود ازراههای دور نقب می زنند: سر نفر زهزنان وهم و خیال نقب در خزینه عصمت آدم زدی (دیو گاو پای)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلب زدن
تصویر قلب زدن
((~. زَ دَ))
سکه تقلبی زدن، تقلب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقش زدن
تصویر نقش زدن
((~. زَ دَ))
حیله کردن، رل بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیب زدن
تصویر جیب زدن
جیب کسی را زدن کنایه از پول کسی را دزدیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیب زدن
تصویر غیب زدن
((غِ. زَ دَ))
ناپدید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبق زدن
تصویر طبق زدن
((طَ بَ. زَ دَ))
مالیدن دو زن شرم خود را به یکدیگر، سحق، مساحقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقم زدن
تصویر رقم زدن
((~. زَ دَ))
نوشتن، نقاشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چوب زدن
تصویر چوب زدن
((زَ دَ))
کتک زدن، قیمت گذاشتن و تقویم اجناس از طریق حراج، حراج چیزی را زدن آن راحراج کردن یا بسیار ارزان فروختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغب زدن
تصویر چغب زدن
Chattering
دیکشنری فارسی به انگلیسی